میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
چگونه این درد را ترانه کنم
چگونه این غم را غزل بگویم
مثنوی بسرایم
ردیف و قافیه بیندیشم
موزون و مسجع
سخن بتراشم
نع
این درد
درد آدمی ست
بر زمین
رنجی ست
که اگر گاوآهن بر آدمی ببندند
تا همه زمین را شخم زند
تا آدم شود و مردمی کند
باز هم کم است
چرا انسانی گرسنه باشد
پابرهنه باشد
جانش جریحه دار فقری باشد
که ما آدمیان
تحمیلش کرده ایم
و گرسنگی و
فقر و مسکنتش را
به خدا نسبت می دهیم
سکه ای از سر ترحم
می اندازیم
شانه ای بالا تکان می دهیم و
در پس پرده دود و مه گم می شویم
صدقه جاری ای می دهیم
تا تصدق سرمان
برکت بر ما ببارد و
از بلا و
عذاب و
مصیبت در امان باشیم
اما من
مصیبتی بزرگتر از این بلا نمی شناسم
که انسانی
در مقابل ما
تا قهقرا ی فقر
غرق عذاب باشد
و ما صدای ساییدن روحش را نشنویم
و روی پژمرده از رنجش را نبینیم
بر سفرهای رنگین مان بنشینیم
و از پشت دیوارهای خانه مان
بی خبر باشیم
شاید گرسنه ای
قرضمندی
آبروداری
نیازمند ما باشد
وای. بر ما
وای بر ما که
چراغمان را خاموش
عشق را فراموش
و خدا را در جیبمان پنهان کرده ایم
بت پلشت و کاغذین پول
در جیب های بغل
نزدیکترین خدای قلبمان
نه ای یتیم کوچک
دیگر دوران آن قدیس بزرگ
که در نیمه شب
برای تو نان و خرما می آورد
گذشته است.
و سجاده نشینان با وقار
آنقدر گرفتار خدایشان هستند
که از بندگانش غافل اند
ای مقدستر از قدسیان
اگر هزار سال هم به سجده بیفتی
بر پایت بایستی
و ذکر کاینات کنی
اما از رنج برادرانت بی خبر باشی
پشیزی ایمانت نمی ارزد
ایمان و تقوایت را
بر الاغ نحیفت بار کرده ای
که ترا و تقوایت را
بر زمین خواهد کوفت
قدسیان و قدیسان
بر بوریا می نشستند و
با گرسنگان می خوردند و
چون چوپانان پابرهنه
بر زمین تا ماه می رفتند
وفقیران را
مایده می رساندند
مایده های زمین
و آسمان
چگونه این درد را ترانه کنم
چگونه این غم را غزل کنم
میلاد بارش ( هومن)
Design By : Night Melody |